جدول جو
جدول جو

معنی فیل بالا - جستجوی لغت در جدول جو

فیل بالا
پیل بالا، (فرهنگ فارسی معین)، بزرگ و بلند به قامت فیل، پیل اندام، به مقدار زیاد، فراوان:
از در خاقان کجا فیل افکند محمود را
بدره بردن فیل بالا برنتابد بیش از این،
خاقانی،
، توده و خرمن کرده و برهم انباشته
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیل بالا
تصویر پیل بالا
هم قد و بالای پیل، تنومند و قوی هیکل مانند پیل
فرهنگ فارسی عمید
به مقدار قامت فیل، (غیاث) :
صد پیل وار خواهدم از زر خشک ازآنک
مشک است پیل بالا در سنبل ترش،
خاقانی،
از در خاقان کجا پیل افکند محمود را
بدره بردن پیل بالا برنتابد بیش از این،
خاقانی،
دادیم ز دست پیل بالا زر و سیم
هم دست مراد زیر سنگ است هنوز،
خاقانی،
زر دوست از دست جهان در پای پیل افتاده دان
ما زیر پای دوستان از پیل بالا ریخته،
خاقانی،
زیر پای غم تو خاقانی
پیل بالا سر و زر اندازد،
خاقانی،
تا بپای پیل می بر کعبۀ عقل آمده ست
پیل بالا نقد جان بر پیلبان افشانده اند،
خاقانی،
زمین را پیل بالا کند خواهم
دبه در پای پیل افکند خواهم،
نظامی،
بفرمود تا خازن زودخیز
کند پیل بالا بر او گنج ریز،
نظامی،
ز پای آن پیل بالا را نشاندند
به پایش پیل بالا زر فشاندند،
نظامی،
، بلند و بزرگ به قامت پیل، بلندو عظیم جثه، (برهان)، کنایه از بزرگ جثه و قوی هیکل، (آنندراج) :
من نه پیل آورده ام بس بس نظاره کز سفر
پیل بالا طوطی شکرفشان آورده ام،
خاقانی،
درآمد بطیارۀ کوهکن
فرس پیل بالا و شه پیلتن،
نظامی،
ز پای آن پیل بالا را نشاندند،
نظامی،
، بسیار، (برهان)، توده و خرمن کرده، (برهان)، تودۀ خرمن کردۀ بسیار، و آنرا از کثرت عظمت به بالای پیل تشبیه کرده اند، (انجمن آرا)، تودۀ خرمن گردکردۀ بسیار
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان که در 24 هزارگزی جنوب علی آباد واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 135 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار. محصولش غلات، ارزن و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن شال و کرباس وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از دهستان گرم خان بخش حومه شهرستان بجنورد است و 115 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
ده کوچکی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول. در 27 هزارگزی جنوب دزفول و 20 هزارگزی جنوب باختری راه شوسۀ شوشتر به دزفول. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان مرغا بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع در 60 هزارگزی جنوب باختری ایذه، با 115 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
که قد او در رسایی چون نخل بود. مستقیم اندام. تناور. بلندقد. بالابلند:
سر زنگی نخل بالا فتاد
چو زنگی که از نخل خرما فتاد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
پیل مال، (فرهنگ فارسی معین)، مالیده زیر پای فیل،
به پای پیل مالیدن، و این نوعی از مجازات بوده است که مجرم یا دشمن را زیر پای پیل می انداختند
لغت نامه دهخدا
پیل مال، (فرهنگ فارسی معین)، مال بسیار، ثروت بیکران
لغت نامه دهخدا
پیل بار، (فرهنگ فارسی معین)، پیلوار، باری که یک فیل بتواند حمل کند، رجوع به پیلوار شود
لغت نامه دهخدا
بلند و بزرگ بقامت فیل بزرگ جثه و قوی هیکل: از در خاقان کجا پیل افکند محمود را بدره بردن پیل بالاتر نتابد پیش ازین. (خاقانی)، بسیار، توده و خرمن کرده
فرهنگ لغت هوشیار
چرب، روغنی
دیکشنری اردو به فارسی